Fix me| Part 39
اجوما: جوری که نگرانشی، و.. نزار بقیشو ادامه بدم.
پسرک آهی کشید.
+یا اجوما! آدم که دو هفته ای سه هفته ای عاشق نمیشه! بعدشم، قبول دارم. هر موقع میبینمش یه حس جدید، عجیب ولی خوب رو توی دلم حس میکنم، احساس میکنم خوشتیپ ترین فرد زمینه و متعلق به زیبا ترین چشم های دنیاست. همش دلم میخواد کنارش باشم، وقتی نیست دلم واسش تنگ میشه.. ولی بنظرم یه هوسه یا حالا فوق فوقش یه کراش. شاید چون خوشتیپه اینطوری حس میکنم. برحال من فقط یه نوجوونم و کراش زدن برام عادیه. بعدش هم اون یه پسره!
اجوما آهی کشید و لبخند زد: کی گفته نمیشه پسرم؟ مورد دیدم تو نگاه اول عاشق شدن، الان ازدواج کردن بچه هم دارن، چه برسه به سه هفته! بعدش هم از با تجربه ها بپرس، این زن پیر الان ۵۴ سالشه، یعنی تقریبا ۵ دهه و نیم دهه رو دیده..تازه کی گفته دوتا پسر نمیتونن عاشق شن؟ مخصوصا اگه تو استرایت بودی و الان روی یه مرد کراش زدی، قطعا فقط یه کراش ساده نیست.
پسر آهی کشید.
+میدونی چیه اجوما؟ شاید حق با شما باشه، ولی اگه هم باشه، بازم نمیتونم اعتراف کنم.. یادمه تقریبا روزای اولی که اینجا بودم بهم گفته عشق براش حکم اعدام رو داره، اونوقت بیاد عاشق من شه؟ بعش هم حالا گیریم من اعتراف کنم. اگه ردم کنه چی؟ اونوقت همین دوستی ی ساده ای هم که داریم به هم میخوره و من باید از اینجا برم و دیگه هیچوقت حتی نمیتونم ببینمش! شاید بهم بگی ترسو ولی... ترجیح میدم اینطوری کنارش باشم و ندونه تا اینکه بدونه و دیگه کلا تو زندگیش نباشم. و احتمال این که گی یا بای باشه هم از نیم درصد کمتره.
اجوما که میتونست صدای ناراحت پسر رو بشنوه آهی آروم کشید: هعی، پسر.. تا قبل اینکه تو بیای این مرد قلبش از سنگ بود، فقط میرفت سرکارش، آدم میکشت، میرفت بار، میرفت دور دور، میخوابید. و همین روند روز بعد و بعد ترش. ولی از وقتی که تو اومدی.. نمیدونم چرا ولی خودت که دیدی، قرص هاش رو درست سر وقت میخوره، شاداب تره، بیشتر خونه میمونه و بیشتر بهش خوش میگذره، بیشتر لبخند میزنه، مهربون تر شده. حتی اگه دقت کرده باشی سادیسمش از اونی هم که بود خفیف تر شده. تو میتونی اون پسر رو درست کنی، دلیلش رو نمیدونم. ولی انگار شدی انگیزش برای خوب شدن و زندگی کردن.
پسر لبخندی زد.
+آجوما کیک کی درست میشه؟ گشنم شد.
اوجوما خندید و دست به سینه شد: تو این موقعیت حساس و وسط حرف های احساسیمون تو گشنت شده؟! واقعا که! ولی تا ۷ دیقه دیگه آمادست.
اجوما خندید.
+یااا اجوما به من ربطی نداره تقصیر شکممه!
اجوما حتی بیشتر خندید.
+اجوما..
اجوما: جانم؟
+تاحالا عاشق شدی؟
زن سری تکون داد و آهی کشید.
+خب چیشد؟
اجوما: نمیخوام وارد جزئیات شم. ولی اون موقع دبیرستانی بودم و اومدم برم خونش سورپرایزش کنم. درحال خیانت دیدمش..
پسرک آهی کشید.
+یا اجوما! آدم که دو هفته ای سه هفته ای عاشق نمیشه! بعدشم، قبول دارم. هر موقع میبینمش یه حس جدید، عجیب ولی خوب رو توی دلم حس میکنم، احساس میکنم خوشتیپ ترین فرد زمینه و متعلق به زیبا ترین چشم های دنیاست. همش دلم میخواد کنارش باشم، وقتی نیست دلم واسش تنگ میشه.. ولی بنظرم یه هوسه یا حالا فوق فوقش یه کراش. شاید چون خوشتیپه اینطوری حس میکنم. برحال من فقط یه نوجوونم و کراش زدن برام عادیه. بعدش هم اون یه پسره!
اجوما آهی کشید و لبخند زد: کی گفته نمیشه پسرم؟ مورد دیدم تو نگاه اول عاشق شدن، الان ازدواج کردن بچه هم دارن، چه برسه به سه هفته! بعدش هم از با تجربه ها بپرس، این زن پیر الان ۵۴ سالشه، یعنی تقریبا ۵ دهه و نیم دهه رو دیده..تازه کی گفته دوتا پسر نمیتونن عاشق شن؟ مخصوصا اگه تو استرایت بودی و الان روی یه مرد کراش زدی، قطعا فقط یه کراش ساده نیست.
پسر آهی کشید.
+میدونی چیه اجوما؟ شاید حق با شما باشه، ولی اگه هم باشه، بازم نمیتونم اعتراف کنم.. یادمه تقریبا روزای اولی که اینجا بودم بهم گفته عشق براش حکم اعدام رو داره، اونوقت بیاد عاشق من شه؟ بعش هم حالا گیریم من اعتراف کنم. اگه ردم کنه چی؟ اونوقت همین دوستی ی ساده ای هم که داریم به هم میخوره و من باید از اینجا برم و دیگه هیچوقت حتی نمیتونم ببینمش! شاید بهم بگی ترسو ولی... ترجیح میدم اینطوری کنارش باشم و ندونه تا اینکه بدونه و دیگه کلا تو زندگیش نباشم. و احتمال این که گی یا بای باشه هم از نیم درصد کمتره.
اجوما که میتونست صدای ناراحت پسر رو بشنوه آهی آروم کشید: هعی، پسر.. تا قبل اینکه تو بیای این مرد قلبش از سنگ بود، فقط میرفت سرکارش، آدم میکشت، میرفت بار، میرفت دور دور، میخوابید. و همین روند روز بعد و بعد ترش. ولی از وقتی که تو اومدی.. نمیدونم چرا ولی خودت که دیدی، قرص هاش رو درست سر وقت میخوره، شاداب تره، بیشتر خونه میمونه و بیشتر بهش خوش میگذره، بیشتر لبخند میزنه، مهربون تر شده. حتی اگه دقت کرده باشی سادیسمش از اونی هم که بود خفیف تر شده. تو میتونی اون پسر رو درست کنی، دلیلش رو نمیدونم. ولی انگار شدی انگیزش برای خوب شدن و زندگی کردن.
پسر لبخندی زد.
+آجوما کیک کی درست میشه؟ گشنم شد.
اوجوما خندید و دست به سینه شد: تو این موقعیت حساس و وسط حرف های احساسیمون تو گشنت شده؟! واقعا که! ولی تا ۷ دیقه دیگه آمادست.
اجوما خندید.
+یااا اجوما به من ربطی نداره تقصیر شکممه!
اجوما حتی بیشتر خندید.
+اجوما..
اجوما: جانم؟
+تاحالا عاشق شدی؟
زن سری تکون داد و آهی کشید.
+خب چیشد؟
اجوما: نمیخوام وارد جزئیات شم. ولی اون موقع دبیرستانی بودم و اومدم برم خونش سورپرایزش کنم. درحال خیانت دیدمش..
۱۶.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.